کد مطلب:162465 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

حکیم سنایی
ابوالمجد مجدودبن آدم، شاعر و عارف معروف ایرانی در قرن ششم است. او پس از رشد در شاعری به دربار غزنویان راه جست و مسعود بن ابراهیم و بهرام شاه بن مسعود را مدح كرد. پس از آن به دامن عرفان دست زد و از جهان و جهانیان دست شست. چنان كه بهرامشاه خواست خواهر بدو دهد، او نپذیرفت. او چند سال از دوره ی جوانی خود را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذرانید و گویا در همه ی ایام كه در بلخ بود راه كعبه پیش گرفت، سپس باز مدتی در بلخ بود و از آنجا به سرخس و مرو و نیشابور رفت و در سال 518 به غزنین بازگشت. او را شاگرد و پیرو ابویوسف یعقوب همدانی دانسته اند. سنایی تا پایان عمر در غزنین به عزلت گذرانید و آرامگاه او نیز در این شهر است. او در تغییر سبك شعر فارسی و ایجاد تنوع و تجدد در آن موثر بوده است. از آثار اوست: حدیقةالحقیقه، طریق التحقیق، سیرالعباد، كارنامه ی بلخ و.... وفات او را بین سالهای 525 تا 545 ه.ق. نوشته اند. [1] .



حبذا كربلا و آن تعظیم

كز بهشت آورد به خلق نسیم



وان تن سربریده در گل و خاك

وان عزیزان به تیغ، دلها چاك



وان گزین همه جهان، كشته

در گل و خون، تنش بیا غشته



و آنچنان ظالمان بدكردار

كرده بر ظلم خویشتن اصرار



حرمت دین و خاندان رسول

جمله برداشته ز جهل و فضول



تیغها لعل گون ز خون حسین

چه بود در جهان بتر زین شین؟



زخم شمشیر و نیزه و پیكان

بر سر نیزه، سر به جای سنان



كرده آل زیاد و شمر لعین

ابتدای چنین تبه در دین






مصطفی جامه جمله بدریده

علی از دیده خون بباریده



فاطمه روی را خراشیده

خون بباریده بی حد از دیده



حسن از زخم كرده سینه كبود

زینب از دیده ها برانده دو رود



عالمی بر جفا دلیر شده

رو به مرده، شرزه شیر شده



كافرانی در اول پیكار

شده از زخم ذوالفقار، فگار



كین دل بازخواسته ز حسین

شده قانع بدنی شماتت و شین



هر كه بدگوی آن سگان باشد

دان كه او شاه آن جهان باشد



هر كه راضی شود به كرده ی زشت

نزد آن كس، چه دوزخ و چه بهشت



دین به دنیا به خیره بفروشد

نكند نیك و در بدی كوشد



خیره، راضی شود به خون حسین

كه فزون بود وقعش از ثقلین



آنكه را این خبیث، خال بود

مؤمنان را كی ابن خال بود؟



من ازین ابن خال بیزارم

كز پدر نیز هم در آزارم



پس تو گویی: یزید میر من است

عمر عاص پلید، پیر من است



آنكه را عمرعاص باشد پیر

یا یزید پلید باشد میر



مستحق عذاب و نفرین است

بد ره و بد فعال و بد دین است



لعنت دادگر بر آن كس باد

كه مر او را كند به نیكی یاد



من نیم دوستدار شمر و یزید

زان قبیله منم به عهد، بعید



هر كه راضی شود به بد كردن

لعنتش، طوق گشت در گردن [2] .



داستان پسر هند مگر نشنیدی

كه از او و سه كسس او به پیمبر چه رسید



پدر او در دندان پیمبر بشكست

مادر او جگر عم پیمبر بمكید



او به ناحق، حق داماد پیمبر بستد

پسر او سر فرزند پیمبر ببرید



بر چنین قوم، تو لعنت نكنی؟ شرمت باد

لعن الله یزیدا و علی آل یزید [3]





[1] خلاصه از فرهنگ معين.

[2] انتخاب از حديقة الحقيقه.

[3] ريحانة الادب، ج 7، ص 366.